..♥♥..................
شب عروسی بابای نسرین یه دفترچه تک برگی آورد داد دستم
گفت: شبی که خدا نسرینو به منو مادرش داد کادو پیچ بود. با یه دفترچه راهنما کنارش. اگه خوب به چیزایی که تو این دفترچه نوشته شده عمل کنی، هیچوقت پژمرده نمیشه
دفترچه رو گذاشتم تو جیبم. مهمونا که رفتن یادش افتادم و بازش کردم. فقط یه جمله داشت
..♥♥..................
گاهی وقتا وسط غذا خوردن خسته میشم و ول میکنم میرم. گاهی وسط کلاس درس عمومی خسته میشم و بدون اجازه ول میکنم میرم. گاهی از دوست داشتن نسرین خسته میشم ولی نمیتونم ولش کنم و برم. به جز دوست داشتن نسرین در سایر موارد سعی میکنم از هر جایی خسته شدم ول کنم برم
نسرین رو بخاطر خنگیش دوست دارم. یه بار بهش گفتم بیا قربون هم بریم
گفت: باشه ولی یه جور بریم که هشت هشت و نیم خونه باشیم. بابام دعوام میکنه
از آرایش کردن زنا بدم میاد، بخاطر همین یه پنکک قلابی برای نسرین خریدم گفتم اصل فرانسه س
فرداش صورتش پر از جوشای ریز شد ولی بازم دوسش داشتم
از لاک قرمز خوشم میاد. اما نسرین هیچوقت لاک نمیزنه. میگه نماز میخونم گناه داره. باشگاه نمیرم، چون میخوام هروقت نسرین سرشو روی شکمم میذاره جاش نرم باشه
اوایل عاشق موهای لَخت و بلند بودم. دوس داشتم وقتی از همه کلافم، بشینم یه گوشه ی دنج، موهای نسرینو ببافم. اما بعد از اولین جلسه شیمی درمانی نسرین توی اینترنت سرچ کردم
«چگونه کچل هارا دوست داشته باشیم؟»
و هرچی مقاله بود رو خوندم
و فهمیدم خوبیش اینه پسفردا که عروسی کنیم توی شوید باقالاهای نسرین اون چیزایی که لای برنجاس حتما شیویده نه موهای نسرین
دانشجوی کارشناسی مهندسی کامپیوترم، اما هنوز از نخ کردن سوزن چرخ خیاطی مامان احساس قدرت میکنم
اسمم محمدرضاس ولی نسرین صدام میکنه محمدم آرزو میکردم کاش از اول اسمم «محمدم» بود
..♥♥..................
لئو